کد مطلب:314172 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:201
شفای جوان کلیمی به برکت حضرت اباالفضل العباس
حجةالاسلام آقای حاج سید علی آتشی، داماد آیةالله حاج شیخ جلال آیت اللهی، از منبریهای معروف و مشهور یزد هستند كه هر كس هر گونه حاجت و یا گرفتاری ای دارد از ایشان درخواست توسل می كند. ایشان، شبی در منزل مرحوم حجةالاسلام وزیری نقل كردند:
5. یك شب حدود ساعت 12 بود و ما همگی خواب بودیم، كه ناگهان از خواب پریدم و شنیدم كسی حلقه ی درب را می كوبد. به پشت درب منزل رفتم و گفتم كیست؟ گفت: حاج آقا، من فلان شخص كلیمی هستم. سؤال كردم چه كاری داری؟ گفت: جوانم مریض، و در حال جان دادن است، فورا بیایید و برای نجات وی به حضرت
[ صفحه 606]
اباالفضل العباس علیه السلام توسل جویید. گفتم: این موقع شب آمدن برایم مقدور نیست، و او شروع كرد به گریه كردن و التماس نمودن.
درب را باز كردم و وقتی حال زار او را دیدم، گفتم: صبر كن، الان برمی گردم. به داخل منزل رفتم و استخاره كردم، بسیار خوب بود. برگشتم و به او گفتم: آدرس دقیق منزلت را به من بده و برو، تا چند دقیقه دیگر من هم می آیم.نشانی منزل را داد (البته منزل آقای آتشی با منزل آن یهودی خیلی فاصله زیادی نداشت).
آن مرد رفت و من هم مهیای رفتن شدم و به امید خدا حركت كردم. وقتی به منزل یهودی رسیدم دیدم وی در كوچه ی نزدیك منزل ایستاده است. وارد منزل شدم و جوان را در حال احتضار دیدم. مادرش بر بالین جوان نشسته و گریه می كرد. فورا نشستم و به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام متوسل شدم. پدر و مادر جوان گریه ی زیادی كردند و مدام یا ابوالفضل العباس علیه السلام! یا ابوالفضل العباس علیه السلام! می گفتند: پس از اتمام روضه، فورا از آنجا بیرون آمده و به منزل رفتم.
فردا صبح زود، مرد یهودی برای تشكر به منزل ما آمد و گفت: فرزندم شفا یافت!
5. یك شب حدود ساعت 12 بود و ما همگی خواب بودیم، كه ناگهان از خواب پریدم و شنیدم كسی حلقه ی درب را می كوبد. به پشت درب منزل رفتم و گفتم كیست؟ گفت: حاج آقا، من فلان شخص كلیمی هستم. سؤال كردم چه كاری داری؟ گفت: جوانم مریض، و در حال جان دادن است، فورا بیایید و برای نجات وی به حضرت
[ صفحه 606]
اباالفضل العباس علیه السلام توسل جویید. گفتم: این موقع شب آمدن برایم مقدور نیست، و او شروع كرد به گریه كردن و التماس نمودن.
درب را باز كردم و وقتی حال زار او را دیدم، گفتم: صبر كن، الان برمی گردم. به داخل منزل رفتم و استخاره كردم، بسیار خوب بود. برگشتم و به او گفتم: آدرس دقیق منزلت را به من بده و برو، تا چند دقیقه دیگر من هم می آیم.نشانی منزل را داد (البته منزل آقای آتشی با منزل آن یهودی خیلی فاصله زیادی نداشت).
آن مرد رفت و من هم مهیای رفتن شدم و به امید خدا حركت كردم. وقتی به منزل یهودی رسیدم دیدم وی در كوچه ی نزدیك منزل ایستاده است. وارد منزل شدم و جوان را در حال احتضار دیدم. مادرش بر بالین جوان نشسته و گریه می كرد. فورا نشستم و به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام متوسل شدم. پدر و مادر جوان گریه ی زیادی كردند و مدام یا ابوالفضل العباس علیه السلام! یا ابوالفضل العباس علیه السلام! می گفتند: پس از اتمام روضه، فورا از آنجا بیرون آمده و به منزل رفتم.
فردا صبح زود، مرد یهودی برای تشكر به منزل ما آمد و گفت: فرزندم شفا یافت!